مزاری و استراتژی مقاومت انسان جوهر مجرد و مفارق از جهان نیست، بلكه وجودی جهانمند/ وضعیتمند است. چنین تعریفی انسان را در موقعیتِ تغییردهی جهان/ وضعیت قرار میدهد. از مداخله در وضعیت، امر نو، وجود جدید و فرم تازهای از زندگی پدید میآید. فرمِ دولتـملت حد نهایی اجتماع مدرن است كه بر پایهی نظام طرد یا دقیقتر بر اساس منطق حذف و ادغام عمل میكند. از اینرو، مسأله ابداع فرمهای جدید زندگی و گذار به اجتماعهای نو است. قدرت مدرن با كهنترین شكل رمز حكومت تركیب شده است. منطق معاصر حاكمیت درواقع اتصال و وحدتیافتنِ امر مدرن با امر كهن است: تولد زیستقدرت. با اینكه عدم قطع سر شاه در اندیشهی سیاسی منشأ اهمیت نظریههای قدرت بهمثابة قانون و خشونت و دولت و حاكمیت است، اما این رهیافت تحلیل قدرت بماهو قدرت را در شكلهای عینی و انضمامیاش به دست نمیدهد. قانون توأمان فعلیت و ادغام قانونشكنیها است یعنی درواقع مدیریت تخلفات است. مدل قانونـتخلف (نه قانونـتوحش) با تحلیل قدرتـمقاومت متناسب است. قدرت قبل از سركوبكردنْ واقعیت و قبل از ایدئولوژیككردنْ حقیقت را تولید میكند. سركوب و ایدئولوژی (یا خشونت و قانون) شكلدهندهی مناسبات قدرت نیستند، بلكه گرد و خاك برخاسته از مبارزهی نیروهایند. قدرت جوهر ندارد، كاربردی است. قدرت فرم نیست، صفت هم نیست بلكه نسبت (مجموعهای از كثرت مناسبات نیروها، مثل تركیب، توزیع، طبقهبندی، طرد، منع، حذف و ادغام و...) است. قدرت منتشر و ناپایدار است. مناسبات قدرت خردهفیزیكی، چندنقطهای، نهفته، بالقوه و مولكولی اند. قدرت بیشتر یك استراتژی است تا یك امر تملكپذیر. قدرت اِعمال میشود، نه تصاحب. آنچه به تصاحب درمیآید اقتصاد است: اقتصاد/تدبیر سیاسی حقیقت. قدرت اِعمال میشود، یعنی اثر نیروها است، به دو شكل: اثرگذاری یا اثرپذیری. اثرگذاری كاركرد نیروها است. دو كاركرد ناب نیروها: 1. كالبدسیاست، 2. زیستسیاست. اثرپذیری مادهی نیروها است. دو مادهی خام نیروها: 1. بدن، 2. جمعیت. با تركیب مناسبات زیستسیاست و بدن نمودار قدرت به زیستقدرت بدل میشود و نمودار حیات برهنهنمایشپذیر میشود. با توجه به تمایز مناسبات نیروها (= برسازندهی قدرت) و شكلها (= برسازندهی دانش)، قدرت از شكلها نمیگذرد بلكه فقط از نیروها میگذرد، از نقاط تكین. نمودار نقشهی انتشار این تكینهگیها است. قدرت سیال است و از یك نقطهی مركزی یا كانون یگانهی حاكمیت نشأت نمیگیرد، بلكه در هر لحظه و در میدان نیروها از نقطهای به نقطهای دیگر در حركت و دگرگونی است و تغییر جهتها و مقاومتها را مشخص میكند. توپولوژی مدرن مكانی ممتاز و نقطهای یگانه را به عنوان مبدأ قدرت تعیین نمیكند، بلكه كثرتی از نقاط ناپایدار و كانونهای سیال قدرت را پیش میكشد. هر جا قدرت هست مقاومت هم هست، پس مقاومت نیز منتشر و سیال است. تكینهگیهای قدرت تكینهگیهای مقاومت (نقاط، گرهها، كانونها و...) را نمایش میدهد. مناسبات قدرت تماماً در نمودار قدرت قرار دارند، اما مقاومتها در نسبت بیواسطه با خارج اند. لذا مقاومت اولویت دارد. اندیشهی خارج اندیشهی مقاومت است. نهادها (دولت، بازار، خانواده و...) كردارها و مكانیسمهایی كاربردی اند و قدرت از آنها ناشی نمیشود. دولت مستلزم مناسبات قدرت است نه مبادی آنها. قدرت از هر جایی میآید، از پایین، از نقاط تكین، و مناسبات نیروها به این نقاط تكین تعین میبخشند. نهادها مناسبات خردهفیزیكی قدرت حكومت را حول یك مرجع مولار (حاكم، پول، پدر، و...) سازماندهی میكنند و با این كاركرد خود درواقع مناسبات تفاوتگذارانهی قدرت را در عنصر نظری مرجع مولار ادغام میكنند، اما در زیر این مناسباتِ ادغامشده همواره غرش و جوشیدن نیرویی مولكولی در جریان است. مراجع مولار و ادغامها برسازندهی دانشها هستند، اما با انتشار نقاط تكین مقاومت و سیلان نیروهای مولكولی شكافی در سطح آن ظاهر میشود. كانونهای مقاومت قابل اتصال و اتحاد با هم اند و در این صورت، شكل جدیدی از نیرو ظهور میكند و در آرایش مناسبات نیروها دگرگونی ایجاد میكند. مزاری این كانونهای مقاومت را در قالب حزب وحدت اسلامی متحد میسازد، و مطالبات مردمی «مشاركت» و «عدالت اجتماعی» را در دستور كار قرار میدهد و موفق میشود قدرت اجتماعی مردم و ستمدیدگان را به یك قدرت سیاسیـنظامی غیرقابلحذف در معادلات و مناسبات نیروها تبدیل كند. این قدرت جدید تأثیرگذاریهای خاص خود را در مناسبات نیروها پدید میآورد كه دستاوردهای بزرگ آن اكنون بخشی از چارچوب وضعیت و اساسِ مهمترین امكانات سیاسیـاجتماعی ما را تشكیل میدهد. بدینسان مزاری ژنتیك مناسبات قدرت را به هم میریزد تا زمینهی پدیدآمدن و ساختهشدنِ پیكرهی جامعهای نو فراهم آید. بههرحال، حوزهی اجتماعی بیشتر از استراتژیساختن، مقاومت میكند. چون قدرت مقاومت قدرت رهاییبخش است. Source: urozgan.org
Mar 22, 2011
Shahid Baba Mazari
3/22/2011
Admin
No comments
0 comments:
Post a Comment